داستان سوم: سفر به سرزمین عجایب
شیخ بهایی در یکی از سفرهایش به کوه سراندیب رسید. خسته از راه، در پشت بوتهای انبوه پنهان شد تا کمی استراحت کند. ناگهان با منظرهای شگفتانگیز روبرو شد: مردی در آن نزدیکی نشسته بود و سفرهای پر از غذاهای رنگارنگ و خوشمزه از آسمان برایش نازل شده بود! مرد با رویی گشاده با صدای بلند شیخ بهایی را به ضیافت دعوت کرد.
شیخ بهایی که از دیدن این همه نعمت و کرامت الهی به وجد آمده بود و از طرفی از اینکه مرد او را در پشت بوتهها دیده بود متعجب شده بود، با کمال میل دعوت مرد را پذیرفت و در کنارش نشست. پس از صرف غذا، مرد باقیمانده غذاها را روی زمین ریخت. شیخ بهایی با تعجب از او پرسید که چرا چنین میکند؟ مرد با لبخندی مهربان پاسخ داد که این کار را برای سیر کردن حیوانات انجام میدهد تا آنها هم از خوان نعمت الهی بینصیب نمانند.
ناگهان سفره و تمام غذاها به آسمان برگشتند و شیخ بهایی با حیرت به این صحنه خیره شد. او از این سفر درسهای زیادی آموخت، از جمله اینکه رحمت و بخشش خداوند شامل حال تمام موجودات میشود و نباید از هیچ تلاشی برای کمک به دیگران دریغ کرد.
داستان عجیب و غریب از کرامات باور نکردنی شیخ بهایی در کتاب قصص العلما _ تنظیم سید احمد مدارایی
کرامات شیخ بهایی در کتاب قصص العلما _ تنظیم سید احمد مدارایی
20 راهکار جادویی برای یافتن سوژههای ناب داستاننویسی (بدون تکرار مکررات!) - سید احمد مدارایی
تصویر سازی داستان و راستان شهید مطهری با هوش مصنوعی - سید احمد مدارایی
10 راز طلایی برای نوشتن پیرنگ رمان: آموزش کامل و کاربردی (به سبک کمدی)
تحلیل داستان با هوش مصنوعی - نامه ای به ابوذر - داستان و راستان شهید مطهری - تنظیم سید احمد مدارایی
تحلیل داستان با هوش مصنوعی به روش کمی و کیفی - شما هم میتونید داستان بدید تحلیل کنم براتون!
بهایی